۵/۲۹/۱۳۹۲

تکمله‌ای بر بحث بازنگری در خاستگاه اصلاحات


توضیح: متن زیر یک یادداشت وارده نیست. محصول گفت و گوی من با دوستی است پیرامون بحث «طبقه متوسط شهری» که در سه یادداشت منتشر شد. این نوشته بخشی از انتقاداتی است که به آن مجموعه وارد شده که به نظرم رسید با اندکی ویرایش جزیی به عنوان یک یادداشت مجزا قابلیت انتشار را دارند، هرچند از ابتدا به قصد یادداشت طراحی نشده‌اند. به همین دلیل از ذکر عنوان «یادداشت وارده» خودداری کردم:

من سه یادداشت «طبقه‌ متوسط» به عنوان خاستگاهِ اصلاحات را خواندم. به نظرم یادداشت‌های خیلی خوبی بودند، اما در این مورد چند نکته به نظرم وجود دارد که می‌تواند بحث را روشن‌تر کند:

اول) به نظرم انتخابات در ایران را نباید طبقاتی فرض کرد. کاری که به نظرم در این یادداشت‌ها انجام شده بود.. به نظر من حکومت ما در خدمت یک طبقه‌ اقتصادی مشخص نیست و به‌اصطلاح الیگارشی است و در خدمت یک «گروه» خاص. همین باعث می‌شود (و این انتخابات نقطه‌ اوجش بود، و قبلی‌ها از این نظر کم‌تر) که همه‌ طبقات (و نه فقط طبقه‌ متوسط) با آن تضاد منافع داشته باشند، حتا سرمایه‌داران و حتا بازاریان و حتا محرومین (که دولت نهم و دهم سعی می‌کرد خودش را مدافع آن‌ها نشان بدهد و در عمل چنین نبود و نشد و محرومین این را خوب فهمیده بودند، یعنی همان کسانی که به زعم من در شهرستان‌های کوچک و در حاشیه‌ی شهرها زنده‌گی می‌کنند).

معنای این حرف این است که خواست تغییر در چند دوره‌ اخیر انتخابات در ایران، و به‌خصوص در انتخابات اخیر، ‌خواستی عمومی و فراطبقاتی بوده و لزوما مربوط به طبقه‌ متوسط نبوده است. معنای این حرف این است که رای بالا به روحانی را در شهرستان‌های کوچک و احیانا در دو استان کردستان و بلوچستان (که قطعا به معنای خواست تغییر باید تعبیرشان کرد)، ‌نباید به حساب جزوی از طبقه‌ متوسط بودن مردم این مناطق گذاشت. به نظرم فرضا مردم دو استان مذکور به دو دلیل رای بالایی به روحانی دادند: یکی این که فقر و محرومیت را با پوست و گوشت خود لمس کرده بودند و می‌توانستند به تغییراتی که منجر به تغییر فقط وضعیت معاش‌شان بشود هم روی خوش نشان بدهند (که دادند)،‌ و دیگر این که هنوز بزرگان آن مناطق تاثیر تعیین‌کننده‌یی در رای مردم دارند و این مردم گوش به حرف آن‌ها دارند. تا آن جا که من شنیده‌ام، بزرگان این دو استان به شدت فعال بوده‌اند برای رای گرفتن برای روحانی. پس به این دو دلیل مردم این مناطق رای بالایی به روحانی داده‌اند و نه به دلیل این که جزیی از طبقه‌ی متوسط باشند.

دوم) اتفاقا طبقه‌ی متوسط (که عمدتا در شهرهای بزرگ متمرکز شده)،‌ خواستار تغییرات عمیق‌تر بوده است به گمان من و خواسته‌هایش منحصر در تغییر معاش نبوده، و ضمنا چندان گوش به بزرگان سیاسی ندارد،‌یا با شک و احتیاط گوش به این بزرگان دارد. فرصت این انتخابات کم بود برای این که آن‌ها به این آگاهی برسند که روحانی می‌تواند منشاء تغییرات سیاسی ـ فرهنگی هم باشد. نظر خاتمی و هاشمی برای مجاب کردن بسیاری از اعضای طبقه‌ی متوسط کافی نبود و چهره‌های سیاسی و فرهنگی هم (که مجموعا می‌توانستند نظر این طبقه را جلب کنند)، بسیاری‌شان به میدان نیامدند و یا با اکراه آمدند. نتیجه این که طبقه‌ی متوسط نتوانست (به دلیل هشیاری‌یی که هم‌راه با تردید و بدبینی بود) تمام قد و با تمام اعضاش به این نتیجه برسد که روحانی واقعا واجد همه نوع تغییر می‌تواند باشد، اعم از اقتصادی یا سیاسی و فرهنگی. به همین دلیل هم طبقه‌ متوسط دوشقه شد و دوگانه رفتار کرد؛ عده‌‌یی رای دادند و عده‌یی نه. و این رای ندادن بخش بزرگی از آن‌ها بود که رای روحانی در مثلا تهران را پایین آورد. یعنی بسیاری از آن‌ها که خواستار تغییر بودند، اصلا رای ندادند، و در آن خواست تغییر یا اصلاح، حتما باید رای ندادن این عده را هم به حساب آورد. آن وقت معلوم می‌شود که طبقه‌ی متوسط اتفاقا در شهرهای بزرگ متمرکز است و میل به تغییر بیش‌تری دارد و ضمنا به راحتی نمی‌توان او را پای صندوق رای برد.

سوم) آن چه درباره‌ فیلم‌های کیشلوفسکی و طبقه‌ی متوسط کشور لهستان و مانند آن گفته‌ شد به نظرم درست است. طبقه‌ متوسط چنین کشورهایی (و کشور خودِ ما هم) با طبقه‌ متوسط کشورهای مثلا اروپایی متفاوت است و از نظر معیشتی در وضعیت پایین‌تری است. درعوض وضعیت فرهنگی و مصارف فرهنگی‌اش است که او را از طبقه‌ی محروم در کشور خودش جدا می‌کند. اما همان‌طور که در لابه‌لای این مجموعه یادداشت هم وجود داشت، این طبقه‌ متوسط از حداقل‌های معیشتی مثل خانه و ماشین معمولی و بهداشت و درمان و تغذیه برخوردار است. البته این‌ها را در حداقل‌های خودش دارد، اما به هر حال دارد. نمی‌توان مردم مناطق محروم را که از این حداقل‌ها بی‌نصیب هستند، به صرف خواست سیاسی‌شان برای تغییر، جزو طبقه‌ متوسط به حساب آورد. خلاصه آن که تبیین حرکت طبقه‌ متوسط و سایر طبقات در ایران و به‌خصوص در انتخابات اخیر، به نظرم پیچیده‌تر از آن است که در این مجموعه خلاصه شده بود. طبعا یکی از دلایلی که خیلی‌ها (از جمله خودم) معتقدند که این انتخابات پیچیده‌ترین انتخابات تا کنون بود،‌به همین دلیل است.

پی‌نوشت:
سه یادداشت این بحث را از اینجا بخوانید:

نخست: در لزوم بازنگری در طبقه متوسط ایران (+)
دوم: خاستگاه اصلاحات در ایران کجاست؟ (+)
سوم: آیا اصلاحات بازگشت‌ناپذیر است؟ (+)

۱ نظر:

  1. ناشناس۳۰/۵/۹۲

    دوست عزیز جناب امیری
    تحلیل شما مختص طبقه متوسط است. چون من و شما به این طبقه تعلق داریم از این انتخابات متعجب شدیم و به تحلیل ساختاری پرداختیم. ولی واقعیت به گمان من بسیار ساده است. خرد جمعی جامعه به سادگی بین خوب و بد و یا بد و بدتر تشخیص می دهد و به سمت بهترین گزینه ممکن متمایل می شود. همین عاملی که باعث پیشرفت ملل متمدن شده است. موضوع ساده بود. حاکمیت تقلب نکرد و مردم هم بهترین گزینه ممکن را انتخاب کردند. حتی آن روستایی بی سواد و ساده دل هم می تواند منافع خودش را تشخیص دهد. من هم به زعم خودم این تحلیل را ارائه کرده ام:
    http://bamdadesokhan.blogspot.com/2013/06/blog-post_17.html

    پاسخحذف